محل تبلیغات شما



رسول کریم صلی الله علیه وسلم بعد از غزوه بدر عاصم بن ثابت انصاری رضی الله عنه را به حیث امیر یکی از دسته های هفت نفری مسلمانان برای ارشاد و تدریس قرآن مجید به یکی از قبایل فرستاد، چون آن قبایل از پیامبر صلی الله علیه وسلم اینگونه خواهش نموده بودند. در راه دسته ای از قبایل خیانت کردند و خواستند عاصم و یارانش را دستگیر و به قریش بفروشند تا به انتقام کشته های بدر آنها را نیز به قتل برسانند. مشرکان گفتند: اگر تسلیم شوید، عهد می بندیم که شما را نکشیم.
همیشه این بیت را شنیده ایم داستان جالبی دارد که برایتان نقلش می کنم. مى گويند: اورنگ زيب پادشاه مسلمان هندوستان كه در قرن 17 ميلادي، دختر بسيار زيبا و شاعره يي داشت كه مخفي تخلص مي كرد و اين شعر او نسبتآ معروف است. در سخن مخفي شدم، مانند بو در برگ گل هـر كـه دارد ميل ديدن، در سخن بيند مـرا در هر صورت مخفي عليرغم خواستگاران فراوان ازدواج نمي كرد، چون عاشق يكي از كاتبين دربار به نام عاقل خان شده بود.
چين باستان هنگاميكه خواست از كشورش محافظت كند تا در امان بماند ديوار عظيم چين را ساخت گمان می كردند هيچ كس نمي تواند از ان بالا برود اما متاسفانه در صد سال اول بعد از ساخت ديوار چين سه بار به چين حمله شد كه در هر بار نيازى نبود دشمن از ديوار بالا برود چون خيلي راحت!! به نگهبان رشوت می دادند و از درب وارد می شدند زيرا چينی ها مشغول ساخت ديوار بودند اما فراموش كردند نگهبان بسازند، چرا كه ساختن انسان مهمتر از ساختن يك بنا است.
در یکی از شهر های امریکا که کاوبایی ها موجود بودند، گاو چرانی وارد شهر شد و برای نوشيدن چيزی، كنار یک مهمان‌خانه ايستاد. بدبختانه، كسانی كه در آن شهر زندگی می‌كردند عادت بدی داشتند كه سر به سر غريبه‌ها می‌گذاشتند. وقتی او نوشيدنی‌اش را تمام كرد، متوجه شد كه اسبش يده شده است. او به كافه (قهوه خانه یا همان نوشیدنی خانه) برگشت، و ماهرانه اسلحه‌اش را درآورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هيچ نگاهی به سقف يک گلوله شليک كرد و خيلی مقتدرانه فرياد زد:
می گویند: روزی پادشاهی از داخل قصرِ سلطنتی خود آواز کسی را شنید که متاعی را می فروشد، خواست بداند که چه کسی چه چیزی را برای فروش آماده ساخته است از پُشت شیشه ی کلکین قصر نظری به پائین انداخت، دید که پیر مردی سیب می فروشد؛ یکتن از مشاورین خاص خود را احضار کرد و به او دستور داد تا در بدل این پنج سکه ی طلا که بتو می سپارم مقداری سیب از پیر مرد بِخر و بیاور. مشاور خاص پادشاه به قوماندان گارد امر کرد تا در بدل (۴) سکه ی طلا مقدار سیب بخرد و بیاورد، قوماندان
می گویند: در زمان موسی ع» خشک‌سالی آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی ع» رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم، لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی ع» به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود! خداوند فرمود: موعد آن نرسیده، موسی هم برای آهوان جواب رد آورد! تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!» آهو به
می گویند: در زمان مروان بن الحکم، علی اسدی به راهزنی و محاربت پرداخت و راه ها را نا امن کرد و خون ریخت و مال را ربود، پیشوایان و مردم او را تعقیب کردند و او از خویشتن دفاع کرد و نتوانستند او را دستگیر کنند تا اینکه علی اسدی از یک نفر این آیه را شنید: قل یا عبادی الذین… ترجمه: بگوی ای بندگان من که در ستم بر خویشتن اسراف کرده اید از رحمت خدا مایوس و نا امید مشوید - (بزرگی گناهان تان مانع پشیمان شدن تان نشود و از عفو خدا نا امید مشوید) - براستی خداوند آمرزند
رشوت را شیرینی معنی می کنند وآنرا می خورند! موسیقی را برای آرامش اعصاب توجیه می کنند وآنرا گوش می دهند! به نامحرم نظر می کنند ومی گویند بابا یک نظر حلال است! غیبت می کنند ومی گویند: برو پیش رویش هم می گویم!. بخیلی می کنند و در جواب می گویند: اگر الله می خواست برایش می داد!. دروغ می گویند ومی گویند: مصلحت است! سود می خورند و می گویند: برو همه می خورند! برنامه های مبتذل را تماشا می کنند ومی گویند: آدم یک چیزی یاد می گیره! تهمت می بندند و می گویند: تنها من
می گویند: روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت: دلم می ‏خواهد تو را قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود. شیخ بهایى گفت: قربان من یک هفته مهلت می ‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد،چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم. شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای ( محل نماز خواندن) خارج از شهر رفت و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها